بازدید امروز : 144
بازدید دیروز : 42
مراتب ایمان از نظر عرفا چگونه است؟
برخی از عرفا برای ایمان مراتبی را قائل شده اند و چنین مطرح کرده اند که ایمان دارای سه مرتبه است :
مرتبه اول : ایمان عوام است.
این مرتبه از ایمان مبتنی بر تقلید محض می باشد ، بدین صورت که در این مرتبه از ایمان افراد تنها به گفته کسانیکه به راستگویی شناخته می شوند و اطمینان به عدم دروغگو بودن آنها دارند اکتفا نموده و عقاید و باورهای دینی خود را بر اساس همان گفته ها تنظیم می نمایند .
بیشتر مردم دارای این مرتبه از ایمان می باشند ؛ یعنی از زمانیکه چشم خود را باز کرده اند از پدران و مادران خود یکسری اصول و مبانی اعتقادی را شنیده و فراگرفته اند و از آنجا که این باورها را از کسانیکه به راستگویی قبولشان دارند شندیده اند ، آنها را قبول کرده و به آن پایبند شده و حتی احتمال اشتباه بودن این سخنان را نیز به ذهنشان راه نداده اند .
اگر چه این مرتبه از ایمان موجب نجات انسان در آخرت می گردد ولی این گروه افراد در زمره مقربین درگاه الهی قرار نگرفته بلکه در پائینترین مرتبه رستگاران می باشند چراکه احتمال خطا و اشتباه در این مرتبه از ایمان بسیار زیاد است زیرا احتمال دارد اینگونه افراد آنچیزی که از پدران خود یاد گرفته اند همچون مبانی اعتقادی شیعه ، اعتقادات حقی باشد و از سویی دیگر احتمال دارد این عقایدی که بواسطه اطمینان به پدران و مادران به دست آورده همچون ادیان مسیحیت و یهود ، عقایدی تحریف شده باشد .
مرتبه دوم : ایمان خواص از اهل عقل و استدلال است.
این مرتبه از ایمان مبتنی بر استلال می باشد و فرد با استدلال ایمان خود را کسب نموده است .
ایمانی که انسان در این مرتبه کسب می نماید یک درجه از ایمان عوام بالاتر است اما در این مرتبه نیز اگر چه فرد با استدلال ایمان خود را کسب نموده اما امکان خطا و اشتباه برای اینگونه افراد وجود دارد چراکه ممکن است افراد نسبت به حقایق شک و شبهه برایشان پیش بیاید لذا این مرتبه از ایمان از منظر اینگونه عرفا ملحق به ایمان عوام می باشد .
مرتبه سوم : ایمان عارفین
و این مرتبه از ایمان با نور یقین شهود می شود که فرد با معرفت شهودی به این مرتبه نائل می گردد .
این مرتبه ایمان خود دارای درجات بسیاری می باشد و نسبت به ایمان عوام و خواص به مراتب از ارزش بالاتری برخوردار است چراکه در آن خطا راه ندارد زیرا در این مرتبه انسان حقیقت را رویت نموده است و هیچ شک و شبهه ای نسبت به آن در دل خود راه نمی دهد .
(برگرفته از کتاب إحیاء علوم الدین / ابو حامد غزالى / دار الکتاب العربى / بیروت لبنان /جلد8، ص: 26)
در پایان ذکر یک نکته لازم است که ذکر این تقسیم بندی از سوی این دسته از عرفا به معنا جامعیت و صحت چنین تقسیم بندی نمی باشد بلکه ایمان از جهات دیگری نیز قابل تقسیم بندی می باشد که در روایات اهل بیت علیهم السلام بدانها اشاره شده است .
به عنوان نمونه در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل گردیده ، ایشان با استناد به آیات قرآن مراتب ایمان را بر اساس وظایف هر یک از اعضای بدن نسبت به خداوند متعال تقسیم بندی نموده اند .
بر اساس این تقسیم بندی ، رعایت تمامی وظایفی که از سوی خداوند بر اعضاء مختلف انسان قرار داده شده موجب می شود تا انسان به بالاترین مراتب ایمان دست یافته و سهل انگاری در وظایف نیز موجب کسب درجات پائین تر ایمان گردیده تا جایی که انسان را به دوزخ می کشاند .
در اینجا بدلیل طولانی بودن روایت تنها به گزیده ای از این روایت اشاره می نمائیم :
ابو عمرو زبیرى گوید: بامام صادق علیه السّلام عرضکردم: ... قربانت گردم، ایمان را برایم شرح ده تا بفهمم، فرمود: ایمان حالات و درجات و طبقات و منازلى دارد، که برخى از آن تمامست و بنهایت کمال رسیده (مانند ایمان اولیاء خدا) و برخى ناقص است و نقصانش هم واضح است (مانند ایمان گناهکاران) و برخى راجح است و رجحانش هم زیاد است (مانند کسى که بیشتر وظائف ایمانى را انجام میدهد).
عرضکردم: مگر ایمان هم تمام و ناقص و زیاد مىشود؟ فرمود: آرى.
عرضکردم: چگونه؟ فرمود: زیرا خداى تبارک و تعالى ایمان را بر اعضاء بنى آدم واجب ساخته و قسمت نموده و پخش کرده است، و هیچ عضوى نیست، جز آنکه وظیفهاش غیر از وظیفه عضو دیگر است.
یکى از آن اعضاء قلب انسانست که وسیله تعقل و درک و فهم اوست و نیز فرمانده بدن اوست که اعضاء دیگرش بدون رأى و فرمان او در کارى ورود و خروج ننمایند.
و دیگر از اعضایش دو چشم اوست که با آنها میبیند و دو گوش اوست که با آنها میشنود و دو دستى که دراز میکند و دو پائى که راه میرود و فرجى که شهوتش از جانب اوست و زبانى که با آن سخن میگوید و سرى که رخسارش در آنست.
پس هر یک از این اعضاء وظیفه ایمانیش غیر از وظیفه ایمانى عضو دیگر است، طبق دستورى که از خداى- تبارک اسمه- رسیده و قرآن بآن ناطق و گواه است.
بر دل واجب شده غیر از آنچه بر گوش واجب شده، و بر گوش واجب گشته غیر از آنچه بر چشم واجب گشته و بر چشم واجب آمده غیر آنچه بر زبان واجب آمده: و بر زبان واجب گردیده غیر آنچه بر دست واجب گردیده، و بر دست واجب شده غیر آنچه بر پا واجب شده و بر پا واجب گشته غیر آنچه بر فرج واجب گشته و بر فرج واجب آمده غیر آنچه بر رخسار واجب آمده است.
1- وظایف ایمانی قلب
ایمانى که خدا بر قلب واجب فرموده، اعتراف است و شناخت و اعتقاد و رضا و تسلیم به اینکه خدایى جز «اللَّه» نیست، او یگانه است و بىشریک، و سزاوار پرستش و یکتا اوست، و او را همسر و فرزندى نیست، و محمد بنده و فرستاده او است- صلوات الله علیه و آله- و اقرار کردن به همه پیامبران و کتابهایى که از جانب خدا آمده است. این است آنچه خدا از اعتراف و معرفت بر قلب واجب کرده است. و کار قلب همین است، چنان که خود گفته است: «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ (النحل : 106) ... مگر آن کس که مجبور گردد (که چیزى بر خلاف عقیده خویش بگوید)، و قلب او به ایمان و باور خود مطمئن است»؛ ... و گفته است: «الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ (المائدة : 41 )کسانى که به زبان گفتند ایمان آوردیم، لیکن دلهاشان ایمان نیاورده است»؛ .... و این آیات همه در بیان همان است که خدا بر قلب واجب کرده است یعنى اقرار و معرفت. و این، رأس ایمان است.
2- وظایف ایمانی زبان
و خدا بر زبان واجب کرده است که آنچه را قلب به آن معتقد و معترف است بگوید و ابراز دارد، خود گفته است: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (البقرة : 83 )به مردمان سخن نیکو بگویید»؛ و گفته است: «قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (العنکبوت : 46 )بگویید: به آنچه به ما فرو- فرستاده شده، و آنچه به شما فرو فرستاده شده ایمان آوردیم، خداى ما و خداى شما یکى است، و ما تسلیم او هستیم». و این عملى است که خدا بر
زبان واجب کرده است. و عمل زبان این است.
3- وظایف ایمانی گوش
و بر گوش واجب کرده است که از گوش دادن به آنچه خدا حرام کرده است خوددارى کند، و از آنچه به نهى خداوندى براى آن روا نیست، و از شنیدن آنچه خدا را به خشم مىآورد، دورى جوید، و خود در این باره گفته است: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ(النساء : 140) ... در کتاب خدا بر شما فرمان نازل شده است که چون بشنوید که به آیات خدا کفر مىورزند و آنها را ریشخند مىکنند، پس با آن گروه منشینید، تا زمانى که به سخن دیگرى بپردازند ...»؛ ...«فَبَشِّرْ عِبادِ* الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (الزمر : 18 ) مژده ده بندگان مرا که گفتار را مىشنوند و از نیکوترین آن پیروى مىکنند، اینان کسانیند که خدا راهشان نموده است و اینانند صاحبخردان»؛ همچنین گفته است: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ* وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ* وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ*( المؤمنون : 1-4) به حقیقت مؤمنان رستگار شدند: کسانى که در نمازشان خاضعند، و کسانى که از لغو روى مىگردانند، و کسانى که زکات خود را ادا مىکنند»؛ ... اینها وظایفى است که خدا بر گوش واجب کرده است، که آنچه شنیدن آن روا نیست نشنود. و این عمل گوش است و ایمان گوش.
4- وظایف ایمانی چشم
و بر چشم واجب کرده که به آنچه خدا دیدن آن را حرام کرده است ننگرد، و از آنچه خدا نظر به آن را نهى کرده است و حلال نیست اعراض کند؛ و این عمل چشم است و ایمان چشم، و خود گفته است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ (النور : 30 )به مؤمنان بگو که چشمهاى خود را فرو گیرند و فروج خویش نگاه دارند»؛ بدین گونه مؤمنان را از این نهى کرد که به عورتهاى خود نگاه کنند، هم باید انسان به عورت برادر خود نظر نکند، و هم اندام عورت خویش پوشیده دارد تا دیگرى آن را ننگرد؛ و گفته است: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ (النور : 31) به زنان مؤمن بگو که چشمهاى خود را فرو گیرند و فروج خویش نگاه دارند»، و زنى به اندام نهان خواهر خود نگاه نکند، و آن را پوشیده دارد تا نظر دیگرى بر آن نیفتد. ... این است آنچه خدا بر دو چشم واجب فرموده است، یعنى: نظر نکردن به آنچه خدا حرام کرده است. و این عمل چشم است و ایمان چشم.
5- وظایف ایمانی دست ها
و بر دست ها واجب کرده است که آدمى با آنها آنچه خدا حرام کرده است نکند و آنچه واجب کرده بکند، و مقرر داشته است تا براى صدقه دادن و صله رحم و جهاد در راه خدا و پاکیزه کردن بدن براى نماز به کار افتند، و خود گفته است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ، وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ (المائدة : 6 )اى مؤمنان! چون خواهید به نماز ایستید، رو و دستهاى خود را تا آرنج بشویید، و سر و پاهاى خود را تا برآمدگى پا مسح کنید»؛ و گفته است: «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ، فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً، حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها (محمد : 4 )چون با کفر پیشگان (در میدان کارزار) روبرو گشتید (شجاعانه پیکار کنید و) گردن زنید، تا آنگاه که آنان را از کار بیندازید، در این هنگام (از آنان اسیر گیرید و) بر آنان بندهاى محکم بندید، تا از آن پس یا برایشان منت نهید (و آزاد کنید) یا فدا گیرید، (چنین کنید) تا گاهى که شعله آتش جنگ فرو نشیند ...». و این است آنچه خدا بر دستها واجب کرده، که زدن از کار دست است.
6- وظایف ایمانی پاها
و بر پاها واجب است که با آنها در راه نافرمانى خدا گام برندارند، و بر آنها فرض است که براى خرسندى خداى بزرگ به راه افتند، که خدا خود گفته است: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً، إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا (الإسراء : 37 )به کبر و ناز در زمین راه مرو، که نه به نیرو توانى زمین را شکافت، و نه به گردنفرازى توانى با قلههاى افراشته کوهها همبرى کرد». و گفته است: «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (لقمان : 19 )در راه رفتن میانه رو باش، و از بانگ خود بکاه، که ناخوشترین آوازها آواز خران است... این امور- که یاد شد- وظیفه دست و پا است، و عمل و ایمان آنها است.
7- وظایف ایمانی چهره
و بر چهره سجده کردن براى خدا در شب و روز در هنگام نماز واجب است، این است که خداوند گفته است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (الحج : 77 )اى ایمانآورندگان! رکوع و سجود کنید، و پروردگار خود را بپرستید، و کار نیکو کنید، باشد که- تا جاودان- رستگار شوید». ...
نتیجه گیری امام علیه السلام :
بنا بر آنچه گفته شد، هر که خدا را با اندامهاى نگاه داشتهشده از گناه ملاقات کند، و هر اندام آنچه را که خداى بزرگ بر او واجب کرده است به انجام رسانیده باشد، چنین کسى با ایمان کامل خدا را ملاقات خواهد کرد، و از بهشتیان خواهد بود. و هر که در بخشى از این وظایف خیانت ورزیده (و کوتاهى کرده) باشد، یا از فرمان خداى بزرگ تخطى کرده و سرپیچیده باشد، با ایمان ناقص با خداوند روبرو خواهد گشت.... ایمان کامل سبب ورود اهل ایمان به بهشت گردید؛ و زیادتى و برترى مراتب ایمان باعث تفاوت درجات مؤمنان در نزد خداى گشته؛ و ایمان ناقص و ناچیز علت دخول گناهکاران به دوزخ شد.( اصول کافی، ج2، ص: 34)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید